در بحبوحهی هزاران دست نیافتنی، کدامین ذهن خواهد یافت راه را از بی شمار بیراهه
تا مبادا روزی رجعتش را بیهوده و دوامش را ناصواب پندارد
مگر چقدر فرصت مانده برای درنگ و تعلل به امید لحظهی اوج
مگر چقدر توان باقیست برای تیمار امید و اشتیاقمان
مگر چند نفس دیگر فرو خواهد رفت تا یکی آه شود و دیگری فریاد
اصلا کدامین چشم خیره به راه خواهد ماند تا برایش نور و طلوع شوی بیمحابا
بیاندازه نفسگیر است بغضهایی که صدا نمیشوند، اشک نمیریزند، آرام نمیگیرند
بار امانت را توانمان نیست اگر گنجشکها راه را نشانمان ندادند
امید رنگ میبازد و
شوق میمیرد و
راز گم میشود
دل را چه کنیم که با هزار وصله نیز میتپد هوهو... حساب آفتاب ها را ندارم!...
ما را در سایت حساب آفتاب ها را ندارم! دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : s-u-n-r-i-s-e بازدید : 93 تاريخ : دوشنبه 20 خرداد 1398 ساعت: 17:10